فقدان ضوابط اخلاق حرفهای به عنوان رویدادی که هم ساختار اخلاقی بخش عمومی و هم ساختار اخلاق بخش خصوصی را تهدید میکند در صدر مباحث دانشگاهی، تخصصی و حرفهای قرار دارد. مسائل اخلاقی در طول زمان از دیدگاه الهیات و فلسفه موضوع بحث و جدل بسیار بوده است.
تعداد صفحات | 42 |
حجم | 2534 کیلوبایت |
فرمت فایل اصلی | pptx |
دسته بندی | مدیریت |
پاورپوینت اخلاق سازمانی به چه مفهومی می باشد؟
فقدان ضوابط اخلاق حرفهای به عنوان رویدادی که هم ساختار اخلاقی بخش عمومی و هم ساختار اخلاق بخش خصوصی را تهدید میکند در صدر مباحث دانشگاهی، تخصصی و حرفهای قرار دارد. مسائل اخلاقی در طول زمان از دیدگاه الهیات و فلسفه موضوع بحث و جدل بسیار بوده است.
فرل و فردریش (1994) معتقدند که هر مذهب دارای مفاهیم اخلاقی مخصوصی است که نه تنها به کسب و کار و دولت بلکه به سیاست، خانواده و تمام جنبههای زندگی نیز تعمیم داده میشود.
بونی و کورتز (1992) بر این باورند که اخلاقیات در مدیریت همان اصولی است که مدیران تصمیمات خود را بر آن مبنا اتخاذ میکنند، فارغ از نقشی که افراد در سازمان دارند.
اخلاق مفهوم پیچیدهای است که بر اساس سیستمهای اعتقادی و باورهای فرد در هر فرهنگ شکل میگیرد.
ریشه واژه Ethics از کلمه یونان قدیم Ethikos به معنای “قدرت عادات و سنت” گرفته شده است (Grace & Cohen,1998).
“The authority of custom and tradition”
گروهی از دانشمندان معتقدند که Ethics and moral مترادف یکدیگر هستند در حالی که برخی سعی در ارایه تعاریف مختلفی از اخلاق برآمدهاند.
تعاریف:
اخلاق جمع خلق و از نظر لغوی به معنی خویهاست (دهخدا)
اخلاق شامل شناخت صحیح از ناصحیح و آنگاه انجام صحیح و ترک ناصحیح است.
افلاطون اخلاق را هماهنگی کردار و گفتار میداند و معتقد است حکیم کسی است که کردار و گفتار او با هم منطبق باشد.
دکارت در رساله گفتار در روش دو نوع اخلاق را از هم متمایز میکند: اول اخلاق نظری یا اخلاق جامع که مبتنی بر اصول فلسفی است. دوم اخلاق موقت یا عملی که مشتمل بر قواعد و دستورهای عملی است که در زندگی جامعه معین و محدودی بهکار می آید.
باتومور معتقد است اخلاق مجموعههای مؤثر ارزشهایی است که رفتار را نظم میبخشند.
هابز معتقد است که اخلاق رعایت آن دسته از قواعدی است که مطابق اراده حاکم باشد.
جرمی بنتام و جام استوارت میل معتقدند قواعدی اخلاقی است که نفع اکثریت را در بر داشته باشد.
ولاستون معتقد است وقتی اخلاق یک غایت حقیقی است که رفتار ما مطابق شرافت و امانت باشد.
کانت میگوید اخلاق یعنی دستورهایی صریح و قاطعی که وجدان انسان به انسان الهام میکند.
کولبرگ: همنوایی با قواعد و انتظارات اجتماعی براساس درک فرد از قواعد جامعه و پذیرش اصول کلی که شالوده این قواعد و نه صرفاً بدان سبب که آنها قواعد و انتظارات عرف جامعه هستند.
در دایرهالمعارف علوم اجتماعی آمده است:
آرمانهای اخلاقی (Moral ideals)الگوها و معیارهای سنجیده و پسندیده حاکم بر رفتار انسانی است که موجبات همکاری، صلح و تداوم حیات جمعی را فراهم میکند.
آگوست کنت میگوید: عقل جویای اتحاد و انسجام زندگی فرد با زندگی جامعه است. پس اخلاق آن دسته از قواعد و اصول رفتاری است که حافظ و تأمین کننده این اتحاد باشد.
دورکیم معتقد است در جهان تجربی من جز یک فاعل که واجد یک واقعیت اخلاقی غنیتر و پیچیدهتر از واقعیت اخلاقی ما باشد نمیشناسم و آن اجتماع است.
پیاژه معتقد است اخلاق مجموعه ای از قواعد است که جوهر آن احترامی است که شخص نسبت به آن قواعد و برای آن قواعد قائل است.
فلاسفه، الهیون و منتقدان اجتماعی: "اخلاق یعنی شناخت صحیح از ناصحیح".
دیجورج (1999): " تلاشی نظام یافته در جهت معنابخشی به تجارب معنوی فردی و اجتماعی، از راه تعریف و تدوین قوانینی که باید ناظر بر رفتار انسانها باشند.
سالمون (1994) اخلاق را چنین تعریف میکند:
اخلاق عبارت است از شناخت زندگی خوب و خوب زیستن در شرایطی که ارزش زیستن برای آن را داشته باشد.